امیرعلی ::
سه شنبه 87/5/15 ساعت 2:57 صبح
یه اتاق تاریک ، یه سکوت بهت آلود
یه آرامش مسموم
یه آهنگ ملایم
یه جمله ی عمیق وسط آهنگ
« بی تو من در همه ی شهر غریبم غریب ! »
چشام پی یه قطره اشک تا بهت بفهمونه چقدر دلم برات تنگ شده
امشب دستام بهونه ی دستات و داره
چشام حسرت یه نگاه تو اون چشای معصوم
یه بغض غریب تو گلوم لونه کرده و
و یه احساس غریب تر داره تیشه به بودنم می زنه
دلم برای روزای آفتابی گذشته بی تابی می کنه .....
چقدر سخت آرزوی کسی را داشتن که آرزوت و نداره
چقدر سخت دلتنگ کسی بودن که دلتنگ دیگریه !

نوشته های دیگران()