امشب دوباره ...بی قرارم
دوباره قصه دلتنگی تو .....و بی تا بی های من
امشب دوباره...برای دیدنت
نیازمند در گاه پلک هایم
شدم
امشب دوباره برای بوییدن تو
نیازمند یادگاریهایت شدم
امشب دوباره برای داشتن ان دست های گرم
برای داشتن ان پناگاه بی پناهیم
نیازمند آغوشت شدم
من و دل ... بی تاب تو شدیم
دقایق در دستان من پر پر میشد
ساعتها ضجه زدندو گذشتند
نیاز من به تو یاداوری تلخی بود که امشب دوباره تکرار شد...

نوشته های دیگران()